جدول جو
جدول جو

معنی ذات الربا - جستجوی لغت در جدول جو

ذات الربا
(تُرْ رَ)
موضعی است بدانسوی جحفه. کثیر گوید:
الی ابن ابی العاصی بدوت ارقلت (؟)
و بالسفح من ذات الربا فوق مطعن.
(از المرصع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ذات الریه
تصویر ذات الریه
درد و ورم و چرکی که بر اثر سرماخوردگی شدید و آنفولانزا در ریه پیدا می شود، ورم شش، سینه پهلو، پنومونی
فرهنگ فارسی عمید
(تُرْ ر ی)
گیاهی است ماننده بقیصوم
لغت نامه دهخدا
(تُلْحُ بُ)
آسمان. (آنندراج). و ابن الأثیر در المرصع آرد: گویند بمعنی صاحب خلقت نیکوست و از این جاست که بافندۀ جامۀ خوب را گویند: مااحسن حبکه، و نیز گفته اند ذات الحبک بمعنی زینت است و برخی گفته اند که معنی آن راههاست. ج، ذوات الحبک
لغت نامه دهخدا
(تُدْ دَ)
عقبه ای است به کوهی و گویند نام موضعی است و دبرجماعت نحل است
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
صفت آسمان: و السماء ذات الرجع. (قرآن 11/86). لانها ترجع الغیب و ارزاق العباد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
پشته و زمین فرازی سرخ فام ببلاد نصر. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
موضعی بنواحی وادی القری و تیماء. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رَ)
جنگ. حرب. شر و شدّت. و در مثل است: جاء بذات الرعد و الصلیل، یعنی برپا کرد فتنه و شر را چنانکه ابر رعد و برق تولید کند. و صلیل صوت شدید باشد. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رُ)
نام هضبه ای سرخ ببلاد بنی نصر
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ)
غزوۀ ذات الرقاع، یکی از غزوات رسول اکرم صلوات الله علیه در جبل ذات الرقاع. و این نام را به غزوه برای وقوع آن در این جبل داده اند و بعضی گویند هفت تن از صحابه را در این غزوه یک شتر برنشست بیش نبود و هر هفت تن پای برهنه داشتند و به نوبت بر آن می نشستند تا در آخر پایهای آنان بکفید و خون روان گردید ناچار رقعه ها یعنی ریته ها از جامۀ خویش برگرفته در پایها می بستند و غزوه را از آن روی ذات الرقاع نامیدند و جماعتی وجه تلقب این غزوه را گوناگونی اعلام افراشتۀ جیش گفته اند و گروهی گویند بدین مکان درختی بوده است و آن درخت را ذات الرقاع میخوانده اند. و این غزوه به سال چهارم هجرت بود به ماه جمادی الاولی رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 صص 188- 193 و 257 و 282 و طبقات ابن سعد، ص 564 و مجمع الامثال میدانی در یوم ذات الرقاع شود. و صلوه خوف را بار اوّل مسلمانان با رسول الله صلوات الله علیه بدین غزوه گزاردند. و در ترجمه طبری بلعمی آمده است: فصل: در ذکر خبر غزو ذات الرقاع: چون پیغمبرصلی الله علیه و سلم از بنی نضیر بپرداخت و هر دو ربیعبگذشت و از جمادی الاول نیمه ای برفت خبر آمد که عرب بسیار گرد آمده اند از بنی غطفان و بنی محارب و بنی ثعلبه و آهنگ مدینه خواهند کرد. پیغمبر صلی الله علیه و سلم با سپاه بیرون آمد و عثمان را بر مدینه خلیفت کرد و خود برفت و به بادیه اندر شد بر هشت روزه راه، و جانبی فرودآمد که آن را ذات الرقاع خوانند و گروهی گویندکوهی بود آنجا بحدود نجد از او چند رقعه سیاه و چندرقعه زرد و کبود و سرخ و هرچه در جهان رنگی است بر آن رقعه بینند و گروهی گویند آنجا خرمابنان بود و درختان بسیار و جمعی از عرب آنجا گرد آمدند و بنزدیک پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرودآمدند و خدای عزّ و جل اندر دلشان افکند و از بیم حرب و زحمت بازنگشتند و سه روز بودند و از یکدیگر بترسیدند پس سپاه عرب بازگشتند و حرب نکردند و از هیبت پیغمبر صلی الله علیه و سلم بهزیمت شدند و آنحضرت سه روز نماز خوف کرد و این آیه آمد: و اذا کنت فیهم فاقمت لهم الصلوه. (قرآن 102/4). و سپاه را بدو نیم کرد نیمی بفرمود که بر دشمن صف زنند و یک نیمه از پس او صف زدند و یک رکعت بکردندپس با ایشان برخاست و برکعتی دیگر آن صف که پیش دشمن بودند بیامدند و از پس پیغمبر علیه الصلوه والسلام ایستادند و تکبیر کردند و با او نماز کردند و باز بصف دشمن شدند و آن صف که با پیغمبر صلی الله علیه و سلم رکعت ثانی کرده بودند آنجا بجای نماز آمدند بی آنکه سخن گفتند و رکعتی نماز کردند و سلام دادند تا هر صفی یک رکعت نماز با پیغمبر صلی الله علیه و سلم کرده بودندو یک رکعت تنها و علماء بجماعت اندر خلاف کرده اند گروهی ایدون گویند که نماز جماعت فریضه است هر که بمزکت تواند شدن و نماز بجماعت تواند کردن و بدین آیه حجت کرده اند و گروهی گویند که فریضه نیست بجماعت، سنت است و اگر بجماعت کنند نیکوتر و مزد بیشتر و اگر بتنها کنند نیز روا باشد و نماز خوف بر همه واجب نیست واز فقها هست که گویند که با هیچ امام نشاید کردن
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ)
نام قریه ای به نخیل. (المرصع). و کوهی است و در آن کوه جای جای سرخی و سیاهی و سپیدی است یعنی رقعه ها به الوان مختلف
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ)
استخارۀ ذات الرقاع، استخاره ای است که بر هریک از شش یا نه پاره کاغذ افعل و یا لاتفعل نویسند وبر زیر سجاده نهند و سپس نماز گزارند و بعد از نماز وادعیه و اوراد وارده یکی از آن شش یا نه رقعه را برگیرند اگر افعل باشد خوب و اگر لاتفعل باشد بد است
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ)
نام اسپی بنی ضبه را
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ)
موضعی نزدیک تباله
لغت نامه دهخدا
(تُرْ ر ی)
نام باغی باشد معروف. و ریال جمع رأل به معنی چوزۀ شترمرغ است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ آ)
نام روضه ای است:
ترتعی السفح فالکثیب فذاقا-
ر فروض القطا فذات الرئال.
اعشی
لغت نامه دهخدا
(تُرْری یَ)
درد شش. (مهذب الاسماء). آماس شش. التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس. و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: نزد پزشگان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: ورمی است حارّ در ریه - انتهی. و صاحب ذخیره گوید: ذات الریه، آماس شش را گویند.
و داود انطاکی گوید: ورم الرئه و تسمی ذات الرئه و هو ورم جرمها خاصهً و اسبابه احدالأخلاط و البخارات من الأعلی ان تقدم صداع او ذبحه و الاّ فمن غیره. و علاماته، الوجع و ضیق النفس و العطش والحمی والنفث الکثیر، ان کانت المادّه رطبهً و خفهالحمی والناخس ان کانت بارده و الاّ العکس. و اما حمرهالوجنه و السعال و الانتصاب فواجب فی الکل - انتهی. و آن بیماری باشد که جرم ریه ملتهب گردد و از میکربی خاص تولد کندو علاج نزدیک به برءالساعۀ آن پنی سیلین است که بنوی خداوند رحمان با کشف آن بر بندگان خود رحمت فرمود، ذات الریۀ حادّ یا سواره، نوعی از ذات الریه است شدیدتر و سریعالاّثارتر از ذات الریۀ عادی، ذات الریه الجنبی یا ذات الریه و الجنب، تورم و التهاب حجاب مستطبتن و ریه، ذات الریۀ قطعی. که ورم و التهاب در قطعات باشد
لغت نامه دهخدا
(تُرْ رِ ءَ)
رجوع به ذات الریه شود
لغت نامه دهخدا
(تُزْ زِ)
یکی از مساجد رسول صلوات الله علیه است بر دو روزه راه از تبوک و آن را زراب نیز نامند
لغت نامه دهخدا
(تُسْ سِ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(تُشْ شِ)
موضعی است در شعر:
کان ّ عجوزی لم تلد غیر واحد
و ماتت بذات الشبق غیر عقیم
لغت نامه دهخدا
(تُصْ صَ)
نام قریه ای به فیوم، نام ماری یا قسمی مار که نابغه ذکر آن را در شعر آورده و قصه ای دارد
لغت نامه دهخدا
(تُظْ ظَ)
یکی از بلاد بنی سلیم است
لغت نامه دهخدا
(تُلْ غَ)
موضعی است که نام آن در شعر عرب بسیار آمده است. و غضا نوعی از طرفا یعنی گز است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ کَ بِ)
آماس جگر. ورم کبد. نزد پزشکان ورمی است که در کبد عارض شود از مواد گرم یا سرد که به کبد ریزد و متورم سازد. (کشاف اصطلاحات الفنون).
صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: آماس جگر را ذات الکبد گویند. و نیز در موضعی دیگر از همان کتاب آرد: و بسیار باشد که اندر جگر آماسی گرم افتد و معالیق او کشیده میشود و درد آن بحجاب بازمیدهد و نفس تنگ می شود و بیمار و طبیب هر دو پندارند که ذات الجنب است از بهر آنکه همچنانکه اندر ذات الجنب، تب و سرفه و تنگی نفس باشد و آن ذات الجنب نباشد بلکه ذات الکبد است. (نقل به اختصاراز ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ لَ)
موضعی است از حرهالنار. و حرهالنار در میان وادی القری و تیما از دیار غطفان است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُلْ)
قال الطویق بن عاصم النمیری:
عرفت لحبی بین منعرج اللوی
و اسفل ذات البان مبداً و محضراً
الی حیث فاض المذنبان و واجها
من الرمل ذی الارطی قواعد عقّرا
بهاکن اسباب الهوی مطمئنه
ومات الهوی ذاک الزمان و اقصرا.
قال - المذنبان - وادیان بذات البان. و بان من قری مصر و بان من قری نیسابور، ثم من قری ارغیان. (معجم البلدان یاقوت حموی). ابن الاثیر در المرصع گوید: نام موضعی است و در اشعار عرب بسیار یاد شده است و بان درختی است مشهور که میوۀ خوشبوی دارد شاعر گوید:
و یوم بذات البان قصر طوله
حدیث یکادالروح تشبهه لطفا
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذات الکبد
تصویر ذات الکبد
آماس جگر از بیماریها ورم کبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الحبک
تصویر ذات الحبک
گوهر آذین، آسمان آسمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الرقاع
تصویر ذات الرقاع
کن و مکن گونه ای پشک با قرآن
فرهنگ لغت هوشیار
التهاب و آماس در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس، درد و ورم که بر اثر سرماخوردگی در ریه پیدا میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذات الریه
تصویر ذات الریه
((تُ رّ یِ))
عفونت و التهاب در نسج ریه خصوصاً به وسیله میکربی به نام پنوموکوک
فرهنگ فارسی معین